زندگی مشترک مثل یک پازل میمونه...این که یک پازل نیاز به قطعات و جزییاتی داره برای کامل شدن...جزییات زندگی هم نیاز به تحلیل و بررسی دارد...همچنین برای چینش این جزییات نیاز به مشارکت و همراهی داریم
برای چینش پازل نیاز به بردباری هست...برای چینش جزییات پازل زندگی و قرارگیری هر جز در جای خودش هم بردباری و صبوری لازمه...باید بدون سرزنش و مقصر یابی پازل چینی رو باید تمرین کنیم
ازدواج یعنی تأمین معیشت زن از طرف مرد و تمکین جنسی زن در مقابل مرد...ما دو جور واقعیت داریم یک واقعیت مبتنی بر ذهنیت و بعضی وقت ها توهم ذهنی یک واقعیت مبتنی بر حقیقت هستی...با رویا وارد زندگی مشترک می شویم و بعد رویاهایمان به حقیقت تبدیل نمی شود چون اصلاً بر پایه حقیقت نیست
ازدواج پی هست به بیان دیگر ازدواج یک نردبان برای رفتن به پشتبام همسری است...از این به بعد این زن و شوهر جوان هستند که باید با کمک هم این پلهها را بالا بروند...اگر از ازدواج عبور نکنیم و به همسری نرسیم و حتی از همسری هم عبور نکنیم انتها ازدواج یا به همسری میرسد یا اگر توقف کنیم طلاق میباشد.
پازل ازدواج و همسری در ایران بسیار آشفته، قطعات پراکنده و جمع آوری این قطعاتو، کنار هم گذاشتن و تمیز کردن و هر کدام را جای خودش قرار دادن احتیاج به صبوری دارد...از این چهار بُعد فقط مادر هستیم سه بُعد دیگر یا در ما وجود ندارد با خیلی ضعیف هست...دو واژه زنانگی و مردانگی باید از نو تعریف بشود
یک زن باید جاذبه جنسی داشته باشد و جذب کند ولی چه کسی را، در کجا وچگونه ...در این فضا رابطه جاذب و مجذوب اتفاق میافتد و رابطه جنسی شکل میگیرد ...رابطه جنسی مقدس است مطهر است رابطه جنسی پاک است رابطه جنسی یک ارزش است
درمورد رابطه جنسی هدف در بُعد مادی تداوم نسل میباشد و البته بر سلامتی جسم هم تأثیر دارد...در بُعد اول جاذب بود و مجذوب در بُعد دوم مرد عاشق و زن معشوق میباشد...اگر ما این نیرو را نشناسیم و روش ذخیره کردن آن را هم نشناسیم خب ضرر کردیم چون نیرو را به راحتی از دست دادیم
در رابطه ازدواج و همسری کلمه عشق یکی از قطعات مهم پازل است...در رویکرد هوش متعادل ما به چه چیزی میگوییم عشق و عشق را چگونه معنا میکنیم و چگونه تفسیر میکنیم...آن نیرویی که حاصل می شود مهر است
محبت از کوچک است و مهر از بزرگ است...غریزه نعمت است فطرت رحمت است در نعمت تفکر امانت باید باشد...انسان عاشق خشم ندارد یا خیلی کم دارد . انسان عاشق نفرت ندارد. انسان عاشق کینه ندارد. انسان عاشق حالش خوب است
لذت از این نعمت ما را باید هدایت کند به سمت رحمت به سمت مهر هستی آن رحمت آن بُعد معنوی سرمایه زندگی ما می شود...تنظیم کننده رابطه غریزی زن و مرد رابطه جنسی زن و مرد عفت است...گر در جهنمهستیم یا در زمهریر بدونید که طبق قانون هستی امکان ایجاد بهشت هست با تعادل
عفت تنظیم کننده رابطه غریزه و فطرت است تعادل بین لذت و حظ است...اکسیر معنوی در رابطه عاشق و معشوق رابطه را گرم و متعادل میکند... فطرت انسان ها با حظ معنوی بیدار می شود
ک ذره کوچک از رابطه عاشق و معشوق و رابطه معنوی که حاصل آن رابطه جاذب و مجذوب هست میتواند رابطه را گرم کند...در پازل رابطه همسران یک قطعه بسیار مهم است به نام حق...
ازدواج موقت داریم همسری موقت نداریم...ازدواج یک امر مقدس است حتی در مرحله جاذب و مجذوب به شرط اینکه بر پایه شایستگی، دانش و مسئولیت پذیری باشد...زدواج آغاز محرمیت است یعنی حالا من محرم هستم به مسائل همسرم، زخم هایش را می بینم
در حقیقت خمیر مایه و اصل رابطه همسران با هم محرمیت است...دختر و پسر همدیگر را میبینند اولین ویژگی شکل و شمایل و قیافه و اندام است بعد وضع خانوادگی و اجتماعی است...قرار نیست که ما بدون زخم و در صحت و سلامت کامل روانی کنار هم قرار بگیریم
با خواندن چند جمله و جاری شدن صیغه عقد همسری به وجود نمیآید بلکه محرمیت بهوجودمیآید آغاز محرمیت است...در زوجیت دوتا مسأله بود رابطه جنسی، زناشویی و رابطه اقتصادی...اقتدار یعنی قدرت به علاوه لطافت
ممزوج شدن یعنی هر دو هم میشوند ویژگیهای فردی را از دست میدهند میروند به سمت یگانگی...وقتی که تنها هستیم با چه کلامی باهم صحبت میکنیم...وقتی که از حفظ شأن و منزلت و حرمت کلام صحبت می کنیم در حقیقت به نوعی داریم از زخم های روانی کودکی مان صحبت می کنیم
ازدواج شروع همسری است مسائل من و تویی را خیلی مطرح نکنید هرکدام علاقمند بودید شروع کنید...چگونه حفرههای کودکی را پر کنیم و چگونه روی زخمها مرهم بگذاریم ...رابطه همسران درخانواده بسیار مهم است اگر ما بخواهیم فرزندان متعادلی پرورش بدهیم ابتدا باید رابطه پدرومادر باهم گرم، صمیمی، متعادل باشد
هر انسانی دوتا انسان ذهنی دوتا شخصیت ذهنی در ناخودآگاهش دارد یک شخصیت عینی دارد که همه میبینند...کودک درون همهمان نیاز به نوازش دارد...ابزار دریافت نوازش حواس پنجگانه است
خودمان را در معرض نوازش طبیعت و هستی قرار بدهیم...حظ های کوچک دیدن زیباییها دیدن شادی ها حضور در طبیعت اینها ذخیره می شود برای دوران سالمندی ما...ما همه در دوران کودکی زخم خورده ایم
ما یک موقعی ژست خشم میگیریم تظاهر به خشم میکنیم اخممان در هم میرود صدایمان بلند میشود...نوازش پوستی بسیار مهم است...ه این دلیل انسان نیاز به هم آغوشی با جنس مکملاش را دارد احتیاج به نوازش پوستی دارد
پدری ومادری است پدر و مادر، شدن است داشتن نیست لزومی ندارد برای پدر شدن و مادر شدن حتماً فرزند داشته باشیم...پازل اقتصاد خانواده الان شکل صحیح ندارد آشفته است و این ریشه مشکلات خانواده میتواند باشد
در اقتصاد خانواده ما راجع به سهمبحث کلی صحبت میکنیم: درآمد، هزینه، پسانداز....کسب درآمد هوشمند بالا بردن بهرهوری هزینه خانواده این یعنی مراقبت از اموال و دارایی خانواده چون خانم هم شریک است ایشان هم الان دارد درآمد کسب می کند پس خانم های خانه دار از این که درآمد کسب نمی کنند نباید احساس بدی داشته باشند
چهار نوع درآمد: فعال، هوشمند، انفعالی، نامشروع....ادبیات انگیزشی اگر بدون زمینه اجتماعی ومهارتهای اجتماعی باشد بحران ایجاد می کند...سرمایه داری با سرمایهسازی متفاوت است ...لان ریشه های متعددی پیدا کرده شاخه های متعددی پیدا کرده یکی از شاخه های آن که در ایران هم کلاس های آن برگزار می شود بحث هستی شناسی آنتولوژی است
بحث درآمد انفعالی امروز در جامعه ما بحث مهمی است یکی از ریشه های مشکلات اجتماعی ما تمایل شدید به درآمد انفعالی است چرا این اشتیاق به وجود آمده است؟ ... ادبیات انگیزشی اگر بدون زمینه اجتماعی ومهارتهای اجتماعی باشد بحران ایجاد می کند در دهه هفتاد و هشتاد در آمریکا مطالبی که در ادبیات انگیزشی مطرح شد توسط آنتونی رابینز در ایران هم خیلی زود رواج پیدا کرد
آموزشهای ما جایگزین مشاوره با مشاورین ورزیده و با تجربه نمیشود ... مادر عزیزی سؤال کردند من شاغلم دوتا فرزند دارم و دائم احساس گناه دارم که آینده اینها چه میشود...امنیت با احساس امنیت متفاوت است...هدف ما از این گفتار ها بهترین استفاده از هر ریال درآمد فعال است
فرهنگ یعنی قانون هستی، هنجار یعنی قرارداد...مساله ی اصلی رشد ذهن هست که بین محدود و نامحدود هماهنگی برقرار بکنه...عامل اول بی نهایت پذیری، عامل دوم تنوع پذیری انسان
کتابخوانی مهمه نه کتاب خریدن...هزینه های هنجاری رو باید کم کنیم و هزینه های کارکردی رو داشته باشیم...خریدن وسایل و بایگانیش لذتی نداره و انباشتی هست که روی ذهن ما هم فشار میاره
رشد ذهنی یک نیاز غیر مادی است اما نیاز به ابزار مادی دارد یعنی یکی از آن ها کتاب است...گر کتاب بخرید ولی نخوانید میشود هزینه هنجاری...ببینید این هزینه هنجاری است اصلاً مراکز خرید ایجاد شدند برای اینکه ولع خرید را در مردم دامن بزنند هزیه هنجاری را بالا ببرند....فضا مجازی خیلی اطلاعات به ما می دهد که به دردمان می خورد اگر بتوانیم باید تمرین کنیم تفکر هنجاری را به تفکر کارکردی تبدیل کنیم
داشتن پسانداز،از بسیاری از بحرانها جلوگیری میکند...انسان همیشه جوان نیست همیشه نیروی جوانی ندارد و باید برای سالمندیاش پسانداز داشته باشد...پس اولین پسانداز، پسانداز اجتماعی است...دوستان ما یک کالاهای سرمایه ای داریم یک کالاهای مصرفی داریم
مشکل اصلی در خانواده در اقتصاد خانواده نحوه هزینه کردن است...سالهای آینده تلاطمهای اقتصادی بسیار شدید خواهد بود نه در ایران که در همه جای دنیا...زندگی یک کمیت دارد و یک کیفیت...حتیاج به یک منبع اطلاعاتی داریم اول باید اطلاعات را جمع آوری کنیم بعدشروع کنیم
هر تولیدی نیاز به یک شبکه توزیع دارد...تاقی که کسی توی آن نیست نیازی نیست برق روشن است یا روشنایی روز کافی است ما بازهم لامپ روشن میکنیم اینها همان هزینه موزی هستند...هزینههای موزی و هنجاری وحتی یک موقعهایی هزینه های هرز خودشان را به شکل هزینههای ضروری
بیست درصد معدل درآمد سالیانه باید حداقل پسانداز بشود...چگونه با هم انواع درآمدها را می سازند چگونه در هزینه ها صرف جویی بشود...چهار کهن الگو زن و مرد دو الگو جاذب و مجذوب در فضای خصوصی همسران بود و در فضا عمومی خانواده و جامعه
سومین بُعد از کهن الگو زن یعنی مادر...مادر یک شدن است نه یک داشتن...ادرشدن یا پدر شدن خیلی در ارتباط با داشتن فرزند نیست بلکه یک منزلت معنوی است یک فطرت الهی است...اولین مورد پرستاری یک مادر پرستاری از خود است
رشد ذهنی یک نیاز غیر مادی است اما نیاز به ابزار مادی دارد یعنی یکی از آن ها کتاب است...گر کتاب بخرید ولی نخوانید میشود هزینه هنجاری...ببینید این هزینه هنجاری است اصلاً مراکز خرید ایجاد شدند برای اینکه ولع خرید را در مردم دامن بزنند هزیه هنجاری را بالا ببرند....فضا مجازی خیلی اطلاعات به ما می دهد که به دردمان می خورد اگر بتوانیم باید تمرین کنیم تفکر هنجاری را به تفکر کارکردی تبدیل کنیم
خانواده بیمارستان نیست زمانهایی هم ممکن است به عنوان بیمارستان استفاده بشود به هر حال افراد خانواده بیمار میشوند...پدر حامی است حمایت کننده است...مهارت کلامی یعنی مهارت گفتن و شنیدن ...
درآمدی که مادر کسب میکند ممکن است درآمد فعال نباشد ناشی از تلاشِ کار و گویی آن هم بوده حتی در قرنهای گذشته وقتی که تمدن کشاورزی بر جامعه حاکم بود خانوادهها اکثراً در روستا زندگی میکردند زنو مرد پدرومادر باهم تلاش میکردند برای کسب درآمد...خانوادهها خیلی درباره کلمه عزت نفس و اعتماد بهنفس حساس هستند...نکته بسیار مهم در رابطه همسران به عنوان پدرو مادر در خانواده این است که مادر نقش قدرتمند پدر و استحکام پدر را تضعیف نکند
تأمین نیاز های خانواده نه خواسته های خانواده قبلاً هم توضیح دادیم نیاز ها جامع هستند پدر هم درتأمین نیاز های جامعه خانواده نقش بسیار مهمی دارد...معمولاً بیشترین تفسیری که ما داریم تحقیر است، حقارت است، کوچک شدن است...والد نقش های متفاوتی انجام می دهد کاملاً ذهنی است حاصل تجربه دوران کودکی مان است
ما باید دنبال یک روشی باشیم که این کودک درون این احساس ناخوشایند را تحریک نکنیم...بالغ تفسیر نمی کند توصیف می کند...خودتان مسئولیت احساستان را به عهده بگیرید ما باید مسئولیت احساساتمان را به عهده بگیریم من به هم ریخته ام من عصبانی شدم دیگران نمی توانند من را عصبانی کنند
عناد یعنی اینکه مهم نیست عقیده من چیست و عقیده شما چیست، عقیده من خلاف عقیده شما هست...مخالفت کردن با جنس مکمل دلیل عفت نیست...شناخت جنسیت به معنی رابطه جنسی نیست رابطه جنسی جزء کوچکی از رابطه است
چون باور جنگ، تفکر جنگ، در ذهن انسانها رسوب کرده قرنها هست که این رسوبات هست این رسوب باور جنگ در ذهنها اولاً از کودکی شروع می شود...نشانه این است که در ذهن ما بهجای تفکرهمدلی و تفکر همکاری، تفکر جنگ است تفکر مبارزه است تفکر نبرد است تفکر پیکار است
اگر رابطه جاذب و مجذوب رابطه فیزیکیِ جنسی عمیق، صحیح و پاک نباشد و به رابطه عاشق ومعشوق منتهی نشود هر دونفر تحقیر میشوند...ازدواج ماندنی نیست یا باید برود به سمت همسری یا باید برود به سمت جدایی به سمت طلاق حالا یک طلاق محضری و جدایی رسمی است
مادر، خدای کودک است اگر از دست کودک عصبانی شوید یعنی این که خدا عصبانی شده است...در خانه ما نقش زن و مرد عوض شده نه جایگاه پدر و مادر عوض شده من به عنوان مادر حامی هستم پدر بیشتر رفتارهای زنانه دارد...در رابطه زناشویی تظاهر به لذت می کنم و هیچ لذت نمی برم و این آن جا است که مرد را تحقیر می کند چون این سردی منعکس می شود
اگر در رابطه جاذب و مجذوب گرما به وجود نیاد رابطه عاشق و معشوق پیش نمیاد... رابطه معاند و مخاصم در خانه و بیرون از خانه پیش میاد...ممکنه ریشه این نزاع ناخواسته مسائل جنسی یا اقتصادی باشه...
به دلایل مصیبتهای جنگ و نا امنیهای جنگ ولی امروز که ما میبینیم که معیشت تأمین منابع تأمین نیازهای زیستی زیاد هست...هر جایی که کلمه احساس بیاید ریشه در کودکی و ناخودآگاه ما دارد در همان احساسات انباشت شده کودکی...ه خاطر این که نسلی که امروز پدر مادر شده کودکی نا امنی داشته نسلی که امروز پدر و مادر شدند ده شصتی ها ده هفتادی ها جلوتر عقب تر ناامن بودند به خاطر جنگ، مسائل اجتماعی و این نا امنی را با خودمان آوردیم
ما باید با چشم بسته به همه اعتماد کنیم خب این صحبت در ابتدا ممکن است یک مقدار عجیب باشد ولی با توضیح اطمینان فکر می کنم که مسأله قدری بازتر بشود اشاره کردم که اعتماد با چشم باز زندگی در جهنم است...اطمینان باید همراه با رشد شناختی و عقلی باشد با مطالعه با تجربه
اول ما باید نیاز ها را بشناسیم و بعد منشاء و منبع تأمین این نیاز ها را هم بشناسیم...نیاز معنوی یعنی آن نیاز هایی که ما باید دریافت کنیم تا در مسیر آرامش روان و تعالی روح قرار بگیریم ...مستحق یعنی شایسته، سزاوار با این معنی وقتی که می گوییم زن مستحق امنیت است چون امنیت حق زن است
دروغ رفتاری است و کلامی است که توسط یک انسان عاقل و بالغ با قصد قبلی و با نقشه و طراحی برای کسب منفعت شخصی اتفاق بیفتد...نمی توانیم تعویض کنیم نمی شود باور های غلط را بر داریم و به جای آن باور های درست را نصب کنیم...مهارت عاطفی یعنی شناخت احساسات، بیان احساسات مهارت کلامی استفاده از احساسات
احساس امنیت در رابطه همسران اعتماد و امنیت گفتیم ظرف امنیت مرد یکپارچه است ظرف امنیت زن سلولی است...فضای امن در رابطه همسران یعنی فضایی که هر دو بتوانند نیاز های خودشان را بدون ترس از سرزنش بدون احساس گناه بدون نگرانی از آسیب دیدن رابطه باهم مطرح کنند...شناخت نیاز به آموزش دارد ما بدون آموزش به شناخت نمیرسیم
نقطه تکلم زن در هر دو نیم کره هست یعنی در حقیقت خانمها دو نقطه تکلم در مغزشان دارند...آقایان نگاهشان تونلی هست چون قرنها اینها برای شکار باید متمرکز میشدند روی شکار و با دقت نگاه میکردند در حالیکه خانمها در طول تاریخ هم باید مواظب خانه باشند هم غذا درست کنند هم دانه جمع کنند هم از بچهها مراقبت کنند نگاهشان باز است
خانم توقعاتشون رو بصورت غیر مستقیم بیان میکنن، چون خودشون مسائل رو بصورت غیر مستقیم درک میکنن...تفاوت دیگر زن و مرد نحوه استفاده از لغات، کلمات هست...ما عقل مردانه داریم عقل زنانه، احساس مردانه داریم احساس مردانه، نظم مردانه داریم نظم زنانه، اینها با هم متفاوت هستند...
ازدواج شروع این سه واژه است یعنی از وقتیکه خطبه عقد جاری میشود محرمیت ایجاد میشود صمیمیت هم آغاز میشود و امنیت هم شروع میشود...ازدواج آغاز وابستگی است حالا کنار هم قرار می گیرید زیر یک سقف و زندگی مشترک را آغاز میکنیم ببینید بررسی کنید این وابستگی به سمت مثبت می رود وابستگی سالم یا وابستگی نا سالم
ظرف تعلق خانم ها یکپارچست، ولی مثل ظرف امنیت در آقایون، این مورد در خانم ها پر نمیشه...هر دو نیاز دارن بشنون دوستت دارم رو و بگن اما کدوم نیاز اوله...کودک خود محورهو حالت های پدر و مادر رو به خودش نسبت میده...
تفکر جنس مخالف این را باید از ذهنمان پاک کنیم به جای مخالف مکمل را بگذاریم...به همین دلیل تفکر جنگ و تفکر نزاع هم هست به همین دلیل ضرب المثل هایمان را دقت کنید گربه را باید دم حجله کشت...
قبل از صحبت با آقایان زمان و مکان موضوع را به ایشان بگویید این بیان موضوع زمان ومکان یک پیش فرضهایی به ایشان میدهد اگر این پیش فرض را آقایان نداشته باشند چون خانمها معمولاً از ابتدا موضوع شروع نمیکنند از اواسط موضوع شروع میکنند اگر این پیش فرضها نباشد آقایان گیج میشوند
در نیاز تعلق احساس دوست داشتنی بودن احساس علاقه احساس تبادل مهر و محبت ایجاد می شود...همه مخلوقات خداوند حرمت و احترام دارند حتی حیوانات نجس چون منشاء هستی منشأ احترام حریم و حرمت است ...دو عامل مهم در آقایان باید ایجاد بشود تقویت بشود عزت نفس واعتمادبهنفس
از ابتدا باید پسرهای ما احترام گذاشتن به دختران را یاد بگیرند نه تملق گفتن نه حرافی کردن و دخترانمان باید یاد بگیرند تفاوت احترام و تملق وکمکم به نسبت رشدشان معیار پیدا کنند...محرمیت صمیمیت و امنیت این سه عامل در رابطه همسران مهم است همین سه عامل باید در ارتباطات اجتماعی ما هم رعایت بشود...
اید مراقب حریم امنیت فرزندان و خانواده هم باشیم تهدید به جدایی تهدید به برهم زدن اساس خانواده در مقابل فرزندان هم از مصادیق بی حرمتی است...واقعیت زندگیمان بر حقیقت هستی و طبیعت منطبق نیست
نیاز اول خانمها نیاز به احترام است نیاز اول آقایان نیاز به تأیید است...اصولاً ارتباط برپایه تأیید در جامعه ما خیلی ضعیف است...وش فرزند پروری در ایران ادب آموزی است ما می خواهیم بچه های مؤدبی داشته باشیم با ادب باشند بنابراین به تأدیب اهمیت می دهیم نه به تربیت...
احساسات اندازه ندارند حدومرز ندارند وقتیکه رها بشوند تمام ذهن را اشغال میکنند و حتی ممکن است خطر ایجاد کنند حتی احساسات خوشایند احساسات وهیجانات وقتی که رها میشوند که ما این احساسات را بیشتر به نام هیجان میشناسیم...خیلی هوشیار باشید در بازی کودک نیفتید به آرامی فاصله بگیرید و مهربانی و اقتدارتان را حفظ کنید عصبی نشوید وارد بازی کودک نشوید...
چه معتقد به قانون تکامل باشیم چه معتقد به قانون خلقت باشیم، الان ما با دو انسان روبرو هستیم به نام همسر در کنار هم و ممکن است دچار مشکلات ارتباطی باشند...حقوق بشر برای همه انسان ها هست همان طور که حیوانات هم حقوق زیستی دارند یک جاهایی خیلی شبیه بههم میشویم پس بشر یک نیاز های زیستی دارد که باید دریافت کند جزء حقوق بشر است
ذهن یعنی فضا گردش اطلاعات در مغز. مغز انسانها بالقوه شبیه بههم است ولی مغز زنو مرد باهم متفاوت است...ما یک نیرو غریزه داریم پشتیبان آن لذت است یک نیرو فطرت داریم پشتیبان آن حظ است و این دو تا باید با هم هماهنگ باشند
منبع با منشأ متفاوت است همسران در خود شکوفایی باهم در تعامل نیستند باید با یک منشأ متعالی در ارتباط باشند...یمان و باور باهم متفاوت هستند تفاوت دارند به قول یک متفکر آمریکایی در باور ما می بینیم بعد باور می کنیم...
اصلاً انسان ها با هم قابل مقایسه نیستند هر انسانی باید مسیر زندگی خودش را بشناسد تعبیر کند و حرکت کند...در ارتباط با طبقات مختلف اجتماعی نیازهایمان را دریافت کنیم دو اصل تعادل و تعامل را باید در نظر بگیریم...
تعالی بن بست نداره...وقتی به خودشکوفایی میرسیم تازه تعالی شروع میشه...علم سرعت رو زیاد میکنه،جهت نمیده، اون چیزی که جهت میده فطرته...
تنهایی برای انسان یک خطر است برای حیوان خطر نیست، انسان نیاز دارد به تبادل غذای انس ...فقط زمانی باید به سمت منشأ بروم که یک نیازی دارم یک احتیاجی دارم این مسأله به آرامی فقدان مادری را در کودک ایجاد میکند فقدان مادری یعنی فقدان منشأ...
مهر هستی عشق هستی هر اسمی که میگذاریم نعمتها، رحمت هستی اینها همیشه در حال بارش هستند ...زبالههای ذهنی ما فکرها است حتی فکرهای مفید اگر ذهن جریان نداشته باشد تولید زباله فکری می کند...یکی کانال زمینی است که مطالب دانش علم است دریافت میکند تجربه است مبادله میکند و دیگری از طریق الهام است...
عبور به معنای بی تفاوتی و انفعال نیست دوست عزیزی پرسیدند که خب من در مقابل همسرم کوتاه می آیم و او هم این را حمل می کند بر بی تفاوتی من، عبور بی تفاوتی نیست...دوستان خوب توجه کنید آن کسی که سنگ پرت می کند سنگ کلامی پرت می کند از یک موضوعی زخم دارد و درد دارد این درد را در قالب کلام می خواهد منتقل کند به دیگران...
عشق یک اقیانوس است و امثال بنده یک پرکاه هستیم روی این اقیانوس اصلاً نمیتوانیم راجع به آن صحبت کنیم تمام ادبیات ما روایت عشق است...در اتصال به منشأ هستی زنومرد دو دریافت متفاوت دارند که این دریافت را باید باهم مبادله کنند...
نکتهای که در حریم وحرمت و احترام باید توجه کنیم واژه اخلاق است اخلاق را ما زیر مجموعه احترام میبینیم...جایی میخواندم که در غرب فرزند را برای جامعه پرورش میدهند به همین دلیل جامعه مدعی فرزندان و کودکان هست در ایران فرزند را برای خانواده پرورش میدهند...
فهم در حوزه محدودیت ومادیت است درک در حوزه نامحدود است مثل زیبایی، شادی، امید و عشق در رأس همه اینها هست...انسان آگاه پرده های ذهنی اش را باز می کند آگاهی ذهن را روشن می کند میآید بیرون و خورشید را تجربه میکند...
بین این دو مثلث یک هشت بزرگ شکل گرفته این دو مثلث کاملاً از هم جدا هستند فقط در یک نقطه مشترک اند که آن هم نقطه زاویه است خب گفتیم یکی از این ها شما هستید و دیگری همسرتان فرق نمی کند خانم و آقا...زن و مرد مکمل اند این یک اصل است زن و مرد دو مثلث قائم الزاویه هستند از نظر مساحت با هم برابر اند ولی از نظر ارتباط متفاوت اند این که هرجا تو هستی من هستم، هرجا که تو نیستی من نیستم...
آگاهی از نیاز، وتر مثلث آن ضلع مورب نیاز های ما است، نیاز ها انسان را مجبور می کنند که به سمت تشکیل زندگی مشترک برود...از داشتن نیاز احساس حقارت بی جا ندارند تفکر یگانگی و مکمل بودن را دارند طرز قرار گرفتن، طرز ارتباط همسران ریشه بسیاری از اختلافات است
زن ومرد در منزلت باهم برابرند ولی در جایگاه باهم برابر نیستند باهم مکمل اند مساحت همان منزلت است ولی شکل جایگاه است... در رابطه با همسران عناد یک مزاحم است، یک فاسد کننده است، یک آسیب زننده است...
این تواناییها در عمل باید متجلی بشود احتیاج به بگو مگو ندارد احتیاج به اثبات ندارد اثبات در عمل اتفاق میافتد...وابستگی یک امر حتمی است در رابطه همسران زن و مرد بهم وابسته هستند این وابستگی نباید به منیت و مالکیت هدایت شود...قبل از گفتگوی با هم ابتدا باید گفتگو با خود داشته باشیم همه انسان ها در تنهایی فکر می کنند و در فکر کردن با خودشان گفتگو می کنند این خود گویی و گفتگو با خود از زمانی که کودک شروع می کند...
فهم در حوزه محدودیت ومادیت است درک در حوزه نامحدود است مثل زیبایی، شادی، امید و عشق در رأس همه اینها هست...انسان آگاه پرده های ذهنی اش را باز می کند آگاهی ذهن را روشن می کند میآید بیرون و خورشید را تجربه میکند...
فهم در حوزه محدودیت ومادیت است درک در حوزه نامحدود است مثل زیبایی، شادی، امید و عشق در رأس همه اینها هست...انسان آگاه پرده های ذهنی اش را باز می کند آگاهی ذهن را روشن می کند میآید بیرون و خورشید را تجربه میکند...
جنس مخالف این تفکر، تفکر مبارزه ممکن است حاکم بشود تفکر مبارزه دوستان برای رابطه همسران سم است یک ویروس خطرناک است...ابطه همسران بی حس کننده نداریم ولی ترمیم کننده داریم و آن ترمیم کننده رابطه گرم و توأم با مهر و محبت در رابطه جنسی هستش و این مسأله برای هر دو هست اصلاً زخم های کلامی هر دو طرف را مرهم می گذارد...
ساختار خانواده در غرب و شرق با هم متفاوت است بحث خوب و بد نیست درست و غلط نیست دو پدیده جدا خانواده در غرب به دلایل زیادی...مثلاً نگاه به سالمندان، سالمندان از خانواده به سرای سالمندان منتقل شدند این در غرب اتفاق افتاد در شرق سالمندان با خانواده زندگی می کنند...
ویژگی بعد نصیحت کردن به جای انتقال تجربه است پدربزرگ مادربزرگ ها به دلایل زیادی چون خودشان هم در محیط نصیحت رشد کردن و بزرگ شدند نصیحت کنهای خیلی قوی هستند...نصیحت بیفایدهترین کاری است که والدین میتوانند انجام بدهند اگر حوصله دارید انرژی دارید خب انجام بدهید...
یک واژه را ما خیلی می شنویم می گویند نسل هایمان با هم تفاوت دارد شما برای نسل قدیم هستید ما برای نسل جدیدیم این مسأله تفاوت نسل ها در تمام مقاطع نه فقط رابطه همسران و پدربزرگ مادربزرگ ها با فرزندان و نوه ها در خیلی جاهای دیگر هست...
تمدن به سرعت گسترش پیدا میکند و شکل میگیرد در حالیکه فرهنگ به آرامی، همانطور که تمدن به سرعت شکل میگیرد و به وجود میآید...سالمندان در خانواده است نه لزوماً خانواده های خوشه ای بلکه خانواده های سلولی ولی در ارتباط صحیح با هم به این نکته مهم توجه کنیم که ترکیب صحیح منزلت انسان ها...
ازدواج و همسری فقط برای فرزند آوری نیست مهمترین هدف ازدواج مهمترین میوه ازدواج، ازدواج در مسیر همسری و یگانگی پرواز در مسیر رشد و تعالی است...یکی از نمونه های آن ها زندگی مشترک مرحوم جلال آل احمد و مرحوم سیمین دانشور است که زندگی عاشقانه و عارفانه ای داشتند هم پرواز بودند همراه بودند و در مسیر رشد و تعالی پرواز کردند...
نکته بعد فرزند داشتن بدون مادر شدن است نکتهای که لازم هست به آن توجه کنیم دوستان وقتی که ما میگوییم فرزند داشتن بدون مادر شدن مطلق نیست ...بچهدار شدن خوب هست نه زود بچهدار شدن مدت ازدواج قبل از بچه دار شدن باید متعادل باشد و در این مدت حتماً از ازدواج به سمت همسری برویم مکمل بشویم مکمل شدن را تمرین کنیم...
فرزند پروری می تواند نقش مهمی در نزدیکی و پیوند عقاید و نظریه همسران داشته باشد می تواند به صورت منفی به اختلافات دامن بزند بسته به اینکه ما کدام را انتخاب میکنیم...پدر شدن و مادر شدن نیاز به یک افق گسترده داریم کلی نگری حالا دیگر از فرزند فاصله می گیریم و به کودک و کودکان فکر می کنیم کودکان سرمایه یک مملکت هستند...
مشکلات اقتصادی بهخصوص در زمان ما الان مشکلات اقتصادی خیلی مطرح است که اینها میتواند تأثیر مثبت یا منفی در رابطه همسران بگذارد بستگی به این دارد که از چه زاویه ای و با چه بینشی نگاه کنیم...ما نیاز داریم گفتگو درباره رابطه همسران گفتگو درباره فرزند پروری و گفتگو درباره خانواده وارد گفتگو های ما بشوند وارد صحبت های ما بشوند ...
سلامت، موفقیت و خوشبختی فرزندان سه آرزوی مهم والدین برای فرزندان است. همه ی تلاش والدین، هزینه ها، صرف وقت، کلاس-ها، آموزش ها و حتی گاهی خشونت ها، همه و همه برای پرورش کودکان سالم، موفق و خوشبخت است. ولی چرا این اتفاق نمیفتد یا نگران هستیم این اتفاق نیفتد؟! ما نگرانِ سلامتی و موفقیت و خوشبختی کودکان هستیم و والدین گرامی نیز از هیچ تلاش و کوششی مضایقه ندارند. پس چرا در واقعیت این آرزوها محقق نشده یا کمتر محقق می شود؟ ما در مرحله ی گذار از جامعه ی قدیمی به جامعه ی جدید و مدرن، نتوانسته ایم یک روش فرزندپروری مشخصی ابداع کنیم؛ زیرا از یک سو روش گذشتگان را کنار گذاشته ایم و از سوی دیگر نتوانسته ایم روش های مدرن را به طور صحیح منتقل و ابداع کنیم؛ به عبارت دیگر برای تعلیم و تربیت فرزندانمان یک رویکرد مشخص نداشته ایم. رویکرد؛ یعنی الگو و روش تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش بر پایه ی نظریه های روانشناسی. اکنون فرصت مناسبی است تا با استفاده از منابع معتبر دیگران، بخصوص غرب و منابع سنتی خودمان و نیز جمع آوری تجربه های کار با کودک و خانواده، یک رویکرد جدید ابداع و معرفی کنیم؛ رویکردی که متناسب با فرهنگ بومی خودمان و متکی بر دستاوردهای علمی دنیا است. توجه کنیم که علم از آنِ خداوند است و هرجایی که باشد، می توانیم آن را به دست آوریم و از آن استفاده کنیم، ولی برای استفاده ی صحیح از آن باید معیار داشته باشیم. امروزه در دنیا رویکردهای زیادی وجود دارد. رویکرد غالب در نظام آموزش و پرورش ما رویکرد رفتارگرایی است و رویکردهای شناخت گرایی و انسان گرایی کم کم به تقلید از اروپا وارد شده است . هر رویکرد از دو بخش بینش و روش تشکیل شده است؛ بینش یعنی نگاه و روش یعنی چگونگی و عملکرد. در بینش، به چرایی و در روش، به چگونگی پاسخ میدهیم. در حقیقت قبل از هر اقدام یا تصمیمی باید به سه سؤال «چیستی»، «چرایی» و «چگونگی» پاسخ دهیم. هدف ما معرفی یک رویکرد بومی است؛ «رویکرد هوش متعادل» حاصل بیش از سی سال کار مُداوم با کودک و خانواده، مطالعه و پژوهش در متون علمیِ روانشناسی و متون سنتی و نیز جمع آوری تجربه ها است. برای رسیدن به آرزوی کودک سالم، موفق و خوشبخت در آینده و نیز داشتن راهبرد، لازم است به راهکار اساسی و عملی و متکی به نظریه ی علمی فکر کنیم. برای این هدف بايد هوش های پایه، مهارت هاى زندگى و نیز ارزش هاى زندگى را در بچه ها تقويت كنيم. انسان وقتى به دنيا مى آيد از لحاظ جسمى كامل است و بايد نمو كند، روح نیز متصل به آگاهى كل است. در خلقت، غريزه در جسم و فطرت در روح با انسان به دنيا مى آيند، اما ذهن در طول زمان بايد شكل بگيرد و رشد كند. به همین دلیل ما از ذهن شروع كرديم، چراکه هوش، مهارت استفاده از ذهن است. مهارت آموختنی است، پس باید یاد بگیریم که مهارت استفاده از ذهن را پیدا و کسب کنیم. یک انسان باهوش، انسانی است که بهترین استفاده را از ظرفیت های ذهنش می کند. تا حدود چهل سال پیش، هوش را فقط هوش شناختی یا IQ یا هوش عقلانی می دیدند. متأسفانه این باور همچنان در کشور ما وجود دارد که «بچه ای باهوش است که IQ بالایی دارد». درحالی که از حدود چهل سال پیش هوش های چندگانه مطرح شد که معروف ترین نظریه های مربوط به آن متعلق به هوارد گاردنر-روانشناس امریکایی- است. امروزه اثبات شده که ذهن و هوش، بخش های مختلفی دارند و انسانی که از تمام ابعاد هوش و ذهن خود استفاده کند، باهوش است. نظریه ی هوش متعادل نیز به این تقسیم بندی ذهن و هوش اعتقاد دارد. در نگاه هوش متعادل، ذهن شبیه به یک میز دایره ای شکل است که هشت مدیر برای اداره ی بخش های مختلف بدن در آنجا حضور دارند.